نویسندگان: احمد صدرحاج سید جوادی، کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی

 

تشبیه، مصدر باب تفعیل و در لغت به معنی مانند کردن چیزی به چیزی است. تشبیه، اصطلاحی است هم در دانش بیان، و هم در دانش کلام و فِرَق: 1) تشبیه، در دانش بیان: و آن مانند کردن چیزی است به چیزی در صفتی، مثل مانند کردن ابرو به محراب در خمیدگی، چنانکه در این بیت حافظ:

گر ببینم خم ابروی چو محرابش را *** سجده‌ی شکر کنم وز پی شکرانه روم (دیوان، علامه‌ی قزوینی - دکتر غنی، غزل 360)

و یا مانند کردن وجود معشوق به گلبرگ طری در لطافت و مانند کردن سراپای معشوق به سرو چمن خلد در خوشی یعنی دو تشبیه در این بیت خواجه:

همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف *** همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش (دیوان، غزل 287)

تشبیه دارای چهار رکن است: مشبّه = ابرو، وجود تو (= معشوق)، سراپای تو، در مثالهای گذشته؛ مشبّهٌ به = محراب، گلبرگ طری، سرو چمن خلد؛ ادات تشبیه = چو و همچو؛ وجه شبه (= صفت مشترک بین مشبّه و مشبّهٌ به) = خمیدگی (خم)، لطیف و خوش. تفصیل مطلب را باید در کتب بیان بازجست (به عنوان نمونه مطوّل، تفتازانی، 310 به بعد؛ المعجم، شمس قیس رازی، 345-355؛ فنون بلاغت و صناعات ادبی، استاد همائی، 227 به بعد)؛ 2) تشبیه، در کلام: در دانش کلام مراد از تشبیه مانند کردن خالق به خلق، یا مانند کردن خلق به خالق است. از آنجا که مقصود از خلق، در اینجا، انسان است می‌توان از تشبیه به آدمی سان انگاشتن خدا و خداسان انگاشتن آدمی تعبیر کرد. آنان که خدا را به انسان، یا انسان را به خدا مانند می‌کنند مشبِّه نامیده می‌شوند. یکی از ارکان تشبیه وجه شَبَه است و تشبیه، مانند کردن چیزی است به چیزی در صفتی که اصطلاحاً آن را وجه شبه می‌نامند، بنابراین در تشبیه خدا به انسان، یا انسان به خدا نیز وجه شبهی در کار است و آن ذات است یا صفات، یعنی که خدا در ذات، یا در صفات به انسان تشبیه می‌شود و انسان نیز در ذات یا صفات به خدا تشبیه می‌گردد و بدین ترتیب تشبیه به شرح زیر تقسیم و طبقه‌بندی می‌گردد: الف) تشبیه خدا به انسان: بدین معنی که خدا را آدمی سان انگارند و او را در ذات، یا در صفات به انسان مانند کنند (الملل و النحل، 93/1 و 173): یک) تشبیه، با وجه شبه ذات: برخی از فرق مشبِّهه خدا را در ذات به انسان مانند می‌کنند. چنانکه وجه شبه ذات است وقتی فی المثل می‌گویند: خدا به آدمی می‌ماند، صورتی سخت زیبا و دلربا دارد، هر کس او را ببیند همه‌ی عمر واله و حیران می‌گردد. او جمالی دارد با کمال، لایق عظمت و جلال خود، و در قبه‌ی لاهوت فوق عرش اعظم نشسته و فرشتگان مقرب گرداگرد تخت او صف زده‌اند (هفتاد و سه ملت، 38). مانند حشویّه، بیانیه، مغیریّه، جواربیه، هشامیه، کرامیه، و امثال آنها برآنند که خدا دارای نفس، روی، دست، گوش و چشم است چنانکه در آیات قرآن بدانها تصریح شده است (الملل و النحل؛ الفرق بین الفرق؛ المقالات و الفرق، الحورالعین). دو) تشبیه با وجه شبه صفات: برخی از مشبهه - بر طبق طبقه‌بندی بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق - در تشبیه خدا به انسان، یا خالق به خلق وجه شبه را صفات می‌دانستند و بر آن بودند که خداوند در تمام صفات، یا در برخی از صفات به انسان می‌ماند. مقصود از همانندی در صفات هم - چنانکه بغدادی متذکر شده است - همانا حدوث صفات است. بدین معنیکه بر بنیاد تشبیه با وجه شبه صفات، خداوند در حدوث تمام صفات، یا در حدوث برخی از صفات به انسان مانند می‌شود. چنانکه به نظر بغدادی (که خود از بزرگان اشاعره است) معتزله و امامیه مشبِّهه هستند زیرا خدا را در صفت کلام به خلق تشبیه کرده‌اند یا معتزله‌ی بصره خدا را در حدوث اراده به انسان مانند کرده‌اند (الفرق بین الفرق، 228). ب) تشبیه انسان به خدا: مراد از این گونه تشبیه آن است که به انسانی مقام الوهیت بدهند و او را خداگونه و خداسان انگارند یعنی خلق را به خالق تشبیه کنند و او را خالق خوانند. ریشه‌ی این نظریه را باید در باورهای مسیحیان جستجو کرد (الملل و النحل، 93/1 و 173).
تشبیه و تجسیم: تجسیم، همانند تشبیه مصدر باب تفعصیل است از ریشه‌ی «جسم (ج / س / م) و به معنی مجسم ساختن، جسم انگاشتن، و جسم‌انگاری است و در اصطلاح به معنی جسم دانستن و جسم انگاشتن خدای تعالی است و آن نظریه‌ای است که - بنا به قول مشهور - از سوی کرّامیّه که اهل تجسیم (= مُجَسِّمه) به شمار می‌آیند اظهار و ابراز شده است. از آنجا که - به گواهی شرح مواقف - جسم در اصطلاح کرّامیه دارای سه معناست تجسیم نیز دارای سه معنا خواهد بود. دو معنا از این سه معنا از دیدگاه اهل توحید و تنزیه پذیرفتنی و یک معنا ناپذیرفتنی است: 1) معانی پذیرفتنی: به نظر برخی از کرّامیه، جسم به معنی موجود و به نظر برخی دیگر از پیروان این فرقه جسم به معنی قائم به نفس است بنابراین تجسیم، با توجه بدین دو معنا عبارت است از: الف) تجسیم = موجود بودن: از این دیدگاه وقتی گفته می‌شود: خدا جسم است، یعنی موجود است. ب) تجسیم = قائم به نفس بودن: بر طبق این دیداه وقتی گفته می‌شود که: خدا، جسم است، یعنی قائم به نفس است. بدیهی است که اهل تنزیه اختلاف نظری جز در تسمیه با اهل تجسیم ندارند. تنها سخنشان و انتقادشان این است که با توجه به اهل توقیف (= توقیف در اسماءالله) روا نیست که خدا را جسم بنامند (شرخ مواقف، 25/8؛ الفصل، ابن حزم، 118/2). آنان هم که اهل قیاس‌اند و اسماءالله را قیاسی می‌دانند برآنند که باید بر خدا نامی اطلاق کرد که بیانگر کمال باشد و پیداست که جسم، بیانگر کمال نمی‌تواند بود. 2) معنای ناپذیرفتنی: معنای متداول و شناخته شده‌ی جسم همانا امر مرکب، مرکب از جوهر به قولی، یا جوهر قابل ابعاد ثلاثه (تعریفات، جرجانی، ماده‌ی «جسم») و پیکر انسان نیز جسم است، یعنی همان امر مرکب، یا امر طویل و عریض و عمیق، برخی از اهل تجسیم (= مجسِّمَه) جسم را در همین معنا به کار می‌برند و مرادشان از تجسیم، یا جسم‌انگاری خدا آن است که او جسمی است چون دیگر جسم‌ها، با این همه مقصودشان آن نیست که خداوند به یک قطعه سنگ، یا یک درخت و یا یک حیوان می‌ماند، بلکه دقیقاً مرادشان آن است که به انسان شبیه است، یعنی که جسم‌انگاری خدا (= تجسیم) با انسان‌انگاری (= تشبیه) او ملازمه دارد، چنانکه انسان‌انگاری (= تشبیه) حق تعالی هم با جسم‌انگاری (= تجسیم) او ملازم است و جز نعمانیه، یاران محمد بن نعمان، که بر تشبیه بدون تجسیم تأکید می‌ورزیدند و خدا را شبیه انسانی الهی (= ربانی = مجرد) می‌دانستند (الملل و النحل، 187/1). دیگر مشبِّهه سخن از انسان ربّانی در میان نیاورده‌اند و خدا را همانند انسان مادی انگاشته‌اند. اهل تجسیم (= مجسِّمَه) هم در پندار جسم‌انگارانه‌ی خود پیکر خدا را همانند پیکر انسان انگاشته‌اند و از جسمی سخن گفته‌اند که دارای گوشت و خون است و انسانی جوان و خوش سیما با گیسوی شکن در شکن، یا پیرمردی سپید روی و سیاه موی (شرح مواقف، 25/8-26) و بدین ترتیب تجسیم، یا جسم‌انگاری خدا معنایی جز انسان‌انگاری حق تعالی که همان تشبیه خدا به انسان است نمی‌تواند داشت و چنین است که تشبیه و تجسیم دوروی یک سکه محسوب می‌شوند و دو امر متلازم و مکمل یکدیگر به شمار می‌آیند (مقالات الاسلامیین، 282/1-283؛‌ الفصل، 117/2-120؛ الارشاد، جوینی، 42-44؛ التمهید، باقلانی، 166). دیدگاه امامیه: امامیه اهل تنزیه‌اند و سخنان غلاة و به طور کلی آراء اهل تشبیه و تجسیم را کفرآمیز و مردود می‌شمارند. در تمام کتب دینی - کلامی امامیه در مبحث صفات سلبی بحث مستوفایی است از تنزیه حق تعالی از صفات منفی و سلبی و به قول ابوافتوح رازی - که از مفسران و متکلمان برجسته‌ی امامیه در سده‌ی ششم هجری قمری است - «معنی تنزیه دور داشتن بود، یعنی ما تو را پاک و منزه می‌گوییم از هر چه لایق نباشد، و هرچه ناسزا باشد از صفات نقص از تو دور داریم» (تفسیر ابوالفتوح، 128/1) و شیخ طوسی - که از نظریه‌پردازان بزرگ امامیه به شمار می‌آید - از تنزیه حق تعالی از صفات ناپسندیده بر وجه تعظیم سخن می‌گوید و تقدیس حق تعالی را تطهیر ذات حق از هر عیب و کاستی می‌داند (تفسیر تبیان، 134/1-135). و چنانکه گفته آمد در تمام کتب کلامی امامیه هم آشکارا از تنزیه ذات حق از ترکیب، تجسیم، ضد، تحیّز، مکان، جهت و... سخن می‌رود، چنانکه در یکی از برجسته‌ترین کتب کلامی امامیه، یعنی تجرید الاعتقاد خواجه‌ی طوسی و شروح آن شاهدیم (= کشف المراد، 225 به بعد) روایات امامیه نیز آکنده از روایاتی است که بر طبق آنها ذات حق از کاستی‌ها تنزیه شده است، چنانکه مولی محسن فیض کاشانی - که از نظریه‌پردازان برجسته‌ی متأخر امامیه به شمار می‌آید - در مبحثی زیر عنوان فی تنزیهه سبحانه، در کتاب علم الیقین فی اصول الدین، به تفصیل ضمن طرح روایات بدین معنا پرداخته است (علم الیقین، 45/1-54).
تشبیه و تجسیم در ترازوی نقد: شهرستانی - که شاید بتوان او را بی‌طرف‌ترین و منصف‌ترین محققان ملل و نحل در میان قدما به شمار آورد - گزارش عالمانه و سودمندی به دست داده است. از سیر آراء علمای اسلامی در زمینه‌ی توضیح و تبیین صفات حق و گرایش آنان به تشبیه و تجسیم. برطبق این گزارش: اولاً، پیشینیان (سلف) از صفات ازلی خداوند سخن می‌گفتند و میان صفات ذات و صفات فعل فرق نمی‌نهادند و برای خداوند صفات خبریّه، مثل ید و وجه، نیز اثبات می‌کردند و به همین سبب در برابر معتزله - که نفی صفات زاید بر ذات می‌کردند و معطّله نامیده شدند - به صفاتیه موسوم گشتند. ثانیاً، مبالغه‌ی برخی از پیشینیان در اثبات صفات، کار را به حدّ تشبیه صفات خدا به صفات خلق کشاند. برخی از مبالغه‌گران صفات را تأویل کردند و برخی دیگر از تأویل پرهیز جستند. ثالثاً، گروهی از متأخران، بدون توجه به هدف اصلی پیشینیان که به هیچ روی تشبیه و تجسیم نبود، با مطرح کردن معنی ظاهری صفات به ورطه‌ی تشبیه صرف در افتادند. در این میان برخی از شیعه امامان خود را به خدا تشبیه کردند و برخی از ‌آنان همگام با حشویه (= اهل حدیث) خدا را به خلق ماننده ساختند (الملل و النحل، 92/1-93، 105). چنین است گزارش بی‌طرف‌ترین نویسنده‌ای که دست به تجزیه و تحلیل ظهور اندیشه‌های مبتنی بر تشبیه و تجسیم زده است. اما آیا براستی ماجرا به همین صورت است؟ معلوم نیست! وقتی می‌خوانیم که جسم سه معنی دارد: موجود، قائم به نفس، و امر مرکب و می‌دانیم که امروزه نه طرفداران تجسیم و تشبیه باقی مانده‌اند تا نظرشان را از آنان بازپرسیم، و نه فی‌المثل کتاب عذاب القبر یگانه اثر ابن کرّام در دست است چگونه می‌توانیم دقیقاً حکم کنیم که مقصود او از تجسیم چه بوده است؟ یا وقتی از جوابی از یک سو می‌خوانیم که: «مرا از سخن گفتن در باب اندامهای تناسلی و ریش خدا معاف دارید و دیگر در باب هر اندام که می‌خواهید بازپرسید» و از سوی دیگر از قول او می‌خوانیم که: «خدا دارای گوشت است، اما نه گوشتی چون دیگر گوشتها، دارای خون است، اما نه خونی چون دیگر خونها، جسم است نه چون دیگر اجسام، او به چیزی نمی‌ماند و چیزی بدو مانند نیست» (الملل و النحل، 105/1) براستی چگونه می‌توانیم حکم کنیم که تشبیه و تجسیم همان است که در کتب ملل و نحل آمده است. وقتی نظریه‌ی معتزله‌ی بصره و سید مرتضی از متکلمان امامیه در باب اراده‌ی خدا مبنی بر اراده‌ی حادث نه در محل (قواعد العقائد، پیوست تلخیص المحصل، 447؛ شرح اصول خمسه، 440) (= اراده) از سوی بغدادی به تشبیه خدا به انسان با وجه شبه صفت اراده تعبیر می‌شود، و نظریه‌ی معروف حدوق کلام الله به تشبیه حق به خلق با وجه شبه کلام تفسیر می‌گردد (الفرق بین الفرق، 228-230) آیا هشداری نیست به محققان ملل و نحل تا با نگاهی دیگر به مندرجات این آثار بنگرند؟ و آیا دیگر می‌توان حتی آنچه از قول غلاة، با همه‌ی غالی بودنشان، در این گونه منابع در باب خداسان انگاشتن ائمه آمده است به آسانی پذیرفت و نقل کرد؟ بی‌گمان باید به مندرجات این منابع با دیده‌ی نقد و تحلیل نگریست و هنگام بررسی آراء فرق منقرضه‌ای چون فرقه‌ی مشبِّهه و مجسِّمَه به دو نکته‌ی بسیار مهم توجه داشت. یکی آنکه: مطالب موجود در کتب ملل و نحل و کلام غالباً بی‌طرفانه نوشته نشده و قلم در دست دشمنان قدرتمند و مسلط فرقه‌های منقرضه بوده است؛ دوم، آنکه: آنچه پیروان این فرقه‌ها گفته‌اند و آنچه مخالفان آنها علیه‌شان نوشته‌اند رنگ سیاسی دارد و با هدفهای سیاسی گفته و نوشته شده است (= فرق).
منابع :
ضمن مقاله آمده است.
اصغر دادبه

منبع مقاله :
صدر حاج سید جوادی، احمد - فانی، کامران - خرمشاهی، بهاءالدین؛ (1391)، دائرةالمعارف تشیع 4، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات حکمت، اول.